وقتی
صبح اول وقت
میزنم به قلب #کوه
به سمت #رود
دو ساعت کوه نوردی
سنگ نوردی
شایدم
صخره نوردی
پیاده روی
و در آخر در کنار #زاینده_رود
آرام
تنها
اما
در فکر
هوا کم کم روشن میشود
شاید
اما
حالا
من اسیر تاریکی ام
در باد
سرما
اما
با دوری دل از دل
دلدرد دارم
شاید هم درددل
من
با
درد و دل
اما
این صبح
او خواب
شاید
من خواب
بامداد امروز در گلستان شهدا بودیم.
[شرح حال آن لحظه من](خزعبلات من)
آخر من کجا و شهادت
شش عدد قبر خالی
(کسی با من تماس گرفت)
چه عجیب چه موقع و زمانی
دقیقا سوالی برایم همان لحظه ایجاد شده بود که برای پاسخ میخواستم به او زنگ بزنم