«مامانه
پسرش رو می فرسته از همسایه اتو قرض کنه، پسره پله اول رو که بالا می ره
پیش خودش می گه حالا حتما می خواد بگه اتو رو زود پس بیارین. پله دوم: حتما
می گه مواظبش باشین. پله سوم: حتما می گه درجه هاشو دست کاری نکنین. پله
چهارم: حتما می گه مواظب باشین نسوزه. و همین طور واسه خودش ادامه می ده.
وقتی می رسه بالا و همسایه درو باز می کنه پسره می گه اصلا مرده شور خودت و
اتوت رو ببره»
خنده
و ایناش به کنار، به نظر من ما خیلی وقتا همین کارو می کنیم تو زندگی. به
جای حرف زدن باهم می شینیم تو ذهنمون کلی پیش فرض می سازیم و بعد براساس
اونا طرف مقابلمون رو محکوم می کنیم. هیچ وقت هم فکر نمی کنیم شاید فرضای ما از اساس مشکل داشته
خنده و ایناش به کنار، به نظر من ما خیلی وقتا همین کارو می کنیم تو زندگی. به جای حرف زدن باهم می شینیم تو ذهنمون کلی پیش فرض می سازیم و بعد براساس اونا طرف مقابلمون رو محکوم می کنیم . هیچ وقت هم فکر نمی کنیم شاید فرضای ما از اساس مشکل داشته