دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه
در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه ، چادر « لباس جین » شد
با چفیه ای که گلگون از خون صد چو دارا ست
سارا خود ، از برای ، جلب نظر بیاراست
دارا و گشواره ، حقا که شرم دارد
در دست هایش امروز ، او بند چرم دارد